خلاصه داستان : در شمال غربی هند بلافاصله پس از چرخش قرن بیستم ، شورشیان مسلمان به دنبال کشتن یک شاهزاده شش ساله هندو برای پایان دادن به خط خانواده خود بودند. به کاپیتان اسکات ارتش انگلیس دستور داده می شود که شاهزاده را با خیال راحت از منطقه خارج کنید. هنگامی که اسکات با قطار کودک را...

In the rebellious northern frontier province of colonial India, British Army Captain Scott, a young prince and the boy's governess escape by an obsolete train as they are relentlessly pursued by Muslim rebels intent on assassinating the prince.

خلاصه داستان : مونو (موهان) و سونو (سوهان) دو پسر یک بازرس پلیس هستند. بچه ها در بوکس عالی هستند. به دنبال دستورات Ranjit (Premnath) ، پدرشان توسط یک غرق کشته می شود. Mohan goon را می کشد و به یک بوت ماشین پناه می برد. سالها بعد ، سوهان به یک افسر CID به نام Sohan Kumar...

Monu (Mohan) and Sonu (Sohan) are the two sons of a police inspector. The kids excel in boxing. Their father gets killed by a goon following orders from Ranjit (Premnath). Mohan kills the goon and takes refuge in a car boot. Years later Sohan goes on to become a CID officer called Sohan Kumar, who solves his cases taking up different guises. He takes the identity of Johny a petty thief and gets himself in Jail, befriends Heera (Jeevan) and goes to solve a case wooing Rekha (Hema) and finding the criminal.